فهرست
چکیده
بازتابها، پاسخهای غیرارادی و خودکار بدن به انواع محرکها مثل فشار، صدا و تحریک لمسیاند که بهعنوان ابزارهایی برای تعیین سطح بالیدگی عصبی و تشخیص اختلالات دستگاه اعصاب مرکزی استفاده میشوند. بنا بر این مهم، هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر تحریکات لمسیحرکتی توسط مادر بر وضعیت بازتابی نوزادان زودرس بود.
به همین منظور از میان نوزادان زودرس بستری در بخش نوزادان بیمارستان امیرالمؤمنین شهرستان سمنان در بازه زمانی یکتا دوماهه، ۴۰ نوزاد و مادر بهصورت هدفمند انتخاب و بهطور تصادفی به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. سپس، مادران گروه تجربی تا تکمیل دورة جنینی (۴۰ هفته بارداری)، تحریکات لمسیحرکتی را روزی سه بار و هر بار به مدت ۲۰ دقیقه بر روی نوزادان زودرسشان اعمال کردند.درحالیکه گروه کنترل، تنها مراقبتهای معمول را دریافت میکردند. از مقیاس ارزیابی رفتاری نوزادان بهمنظور بررسی وضعیت بازتابی نوزادان، در قبل از شروع مداخله و پس از آن، استفاده شد.
نتایج حاصل از تحلیل واریانس مختلط نشان داد که با وجود بهبود بیشتر در بازتابهای نوزادان زودرس گروه تجربی نسبت به گروه کنترل، این افزایش معنادار نبود (۰۵/ ۰. (P≥ با این حال، با توجه به نتایج پژوهش حاضر میتوان گفت که تحریکات لمسیحرکتی میتواند راهکاری برای بهبود وضعیت بازتابی نوزادان زودرس باشد و احتمالاً بازة زمانی بیشتری برای بروز تأثیرات سودمند مداخله، مورد نیاز است.
مقدمه
ایران جزء مناطق با شیوع بالای زایمان زودرس است. با وجود سالها تحقیق، نهتنها دانشمندان روش مؤثری برای پیشگیری از زایمان زودرس نیافتهاند، بلکه از سال ۱۹۹۰ تاکنون، زایمانهای زودرس در حال افزایشاند. نوزاد زودرس، نوزادی است که زیر ۳۷ هفته بارداری به دنیا آمده باشد (۱۳). متأسفانه، با وجود تلاشهای همهجانبه برای پیشگیری از زایمانهای زودرس و تولد نوزادان زودرس و کموزن، همچنان آمار تولد چنین نوزادانی بالاست (۳).
مطالعات زیادی نشان دادهاند که زودرسی از عوامل مهم صدمه تکامل عصبی است (۸). ازاینرو بررسی دقیق بازتابهای نوزاد که بیانگر وضعیت عصبی است، میتواند بسیار مفید و مؤثر باشد؛ چراکه ارزیابی بازتابی، ابزاری معتبر در تعیین بلوغ و یکپارچگی عصبی است. محققان بر این عقیدهاند مؤثرترین درمان، درمانی است که در دوران نوزادی انجام میگیرد، زیرا در این دوران بهعلت نوروپلاسیته، سلولهای عصبی قابلیت تغییر و ترمیم دارند (۱۲).
این موضوع به نظریه شکلپذیری عصبی ۱ اشاره دارد. شکلپذیری در تمام زندگی رخ میدهد، اما در مراحل اولیه رشد کودک، با سهولت بیشتر و چشمگیرتر اتفاق میافتد. رشد از طریق شکلپذیری به توانایی نورونهای مغز در ایجاد اتصالهای جدید با مجموعه جدیدی از نورونها برای ایجاد مسیرهای جدید، اشاره دارد. شکلپذیری، پاسخ کودک به محرکهای جدید یا نیازهای سختتر محیط، تعداد دندریتها (اتصالها) را بین نورونها افزایش میدهد (۷).
بهطور کلی میتوان گفت بهجز عوامل ژنتیکی و بیولوژیکی، عوامل محیطی همچون تحریکات خارجی از عوامل اثرگذار بر رشد مغز است. تغییرات مغز، بهخصوص در هفتههای آخر بارداری و ماههای اول پس از تولد شدت مییابد که این تغییرات بهطور غیرمستقیم از طریق افزایش فضای جمجمه نمود مییابد (۹). ازاینرو، تحریکات لمسیحرکتی که نوعی ماساژ همراه با حرکات پاسیو مفصلی بهشمار میآید، میتواند در همان ماههای اولیه تولد مزایای زیادی برای نوزادان بههمراه داشته باشد (۴).
بازتابها، پاسخهای غیرارادی و خودکار بدن به انواع محرکها مثل فشار، صدا، تحریک لمسی و… است که اغلب تحت کنترل مراکز زیرقشری هستند (۲۱). در رشد بازتابی طبیعی، سطوح بازتابهای اولیه یعنی سطوح نخاع و ساقه مغز بهتدریج از بین میروند و جای خود را به بازتابهای سطوح بالاتر میدهند. بازتابهای اولیه که بازتابهای دوران نوزادی یا شیرخوارگی نیز نام دارند، ناشی از فعالیت دستگاه عصبی مرکزی هستند که توسط لوبهای پیشانی همزمان با رشد طبیعی، ناپدید یا بازداری میشوند (۱).
براساس مدل ساعت شنی گالاهو (۱۹۹۸)، دورة حرکات بازتابی از مرحله رمزگردانی اطلاعات و رمزخوانی اطلاعات تشکیل شده است. در مرحله رمزگردانی یا جمعآوری اطلاعات، بازتابها ابزاری برای جستوجوی غذا، حفاظت بدن و جمعآوری و ذخیرة اطلاعات در مورد بدن و محیط، در قشرِ در حال رشد مغزند که در مقایسه با قشر حرکتی مغز، مراکز پایینتر با سرعت بیشتری پرورش یافتهاند و فرمانده حرکات جنینی و نوزادی هستند.
در مرحله رمزخوانی یا پردازش اطلاعات، کنترل مراکز بالاتر مغز بیشتر میشود، بنابراین، اطلاعات بهصورت مؤثرتری پردازش شده، کاهش و ضعیف شدن تدریجی بسیاری از بازتابها و جایگزینی حرکات ارادی دیده میشود (۲۱، ۱۱). طرفداران دیدگاه بالیدگی، ظاهر و ناپدید شدن بازتابها را نتیجه رشد و نمو دستگاه عصبی میدانند. آنها معتقدند با رشد تدریجی قشر مغز، عملکرد مراکز زیرقشری مهار شده و بازتابها ناپدید میشوند.
اما طرفداران دیدگاه سیستمهای پویا بر این اعتقادند که بالیدگی عصبی بهعنوان یک محدودکنندة رشد عمل میکند و تنها یکی از عوامل محدودکنندة مؤثر بر ظهور حرکات ارادی کنترل شده است. برخی عوامل مانند قسمتهای بدن، عدم میلینه شدن مناسب، وزن بدن، قدرت عضلانی یا شرایط محیطی موجب بازداری یا پیشرفت از مرحله حرکات بازتابی به مرحله ابتدایی رشد میشود (۲۱، ۱۱).
تاکنون، مطالعات داخلی و خارجی متعددی در زمینه تأثیر ماساژ و تحریکات لمسیحرکتی بر میزان وزنگیری (۲۰، ۲۳، ۱۰، ۸، ۵) و شاخصهای آنتروپومتریک (۱۹، ۱۷) نوزادان زودرس انجام گرفته است. اما تحقیقات صورتگرفته در زمینه وضعیت بازتابی نوزادان، متعاقب یک دورة ماساژ یا لمسدرمانی بسیار محدود است. در این زمینه، عسکری گچوسنگی و همکاران (۱۳۹۱) وضعیت بازتابی نوزادان کموزن را پس از ۱۰ روز تحریکات لمسیحرکتی بررسی کردند و بدین نتیجه دست یافتند که این تحریکات، تأثیری در وضعیت بازتابی آنها نداشت (۴).
ماتائی ۱ و همکاران (۲۰۰۱) نیز پس از اتمام دورة مداخله نوزادان زودرس، بیان داشتند که از لحاظ وضعیت بازتابی تفاوت آماری معناداری بین گروهها حاصل نشد (۱۸). این در حالی است که سانارتی ۲ و همکاران (۲۰۱۰) با مداخلهای ۱۰ روزه، مشاهده کردند که تحریکات لمسیحرکتی موجب بهتر شدن وضعیت بازتابی نوزادان گروه تجربی نسبت به گروه کنترل شد (۲۲).
بهطور کلی همانطورکه بیان شد، با توجه به نقش بسیار مهم بازتابها، مطالعات داخلی و خارجی بسیار کمی در این حیطه صورت گرفته است. ضمن اینکه این مداخلهها در دورهای کوتاهمدت بوده و نتایج متناقضی را نیز بههمراه داشتهاند. ازاینرو در تحقیق حاضر محقق به بررسی این موضوع پرداخت که آیا تحریکات لمسیحرکتی تا پایان دورة کامل جنینی، میتواند بهعنوان یک روش مناسب و مکمل برای بهبود وضعیت بازتابی نوزادان زودرس بهشمار آید؟
روش شناسی
تحقیق حاضر از نوع کارآزمایی بالینی بود که با دو گروه تجربی و کنترل با پیشآزمون و پسآزمون انجام گرفت و توسط کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علوم پزشکی سمنان به تصویب رسید. از میان نوزادان بستری در بخش نوزادان بیمارستان امیرالمؤمنین (ع) شهرستان سمنان در مدت ۴۵ روز، ۴۰ مادر و نوزادی که معیارهای ورود به مطالعه را دارا بودند، انتخاب شدند.
معیارهای ورود عبارت بود از: داشتن نژاد ایرانی، عدم بستری نوزاد در بخش مراقبتهای ویژه در حین تحقیق، وجود مادر در کنار نوزاد در بخش نوزادان، نداشتن سابقه بیماری ژنتیکی، روانی و اعتیاد در مادر، سن بین ۲۰ تا ۳۵ سال مادر، سن جنینی ۳۷-۳۲ ماهگی، وزن هنگام تولد ۱۵۰۰ گرم و بیشتر، نمرة آپگار دقیقه اول و پنجم بالاتر از ۷.
معیارهای خروج از مطالعه شامل نیاز به انجام مداخلات پزشکی روی نوزاد، بروز نشانههایی از بیماری پوستی و عفونی در نوزادان، بیثباتی و نامنظمی ضربان قلب، انجام ندادن تکنیک لمسیحرکتی حداقل برای دو نوبت متوالی و عدم رضایت به ادامه همکاری بود. براساس اطلاعات موجود در پروندة پزشکی، نوزادانی که شرایط شرکت در مطالعه را داشتند، مشخص شدند و به مادران آنها در مورد هدف تحقیق و محرمانه ماندن اطلاعات آنها توضیح داده شد.
ابزار پژوهش
بهمنظور بررسی اطلاعات دموگرافیک مادران و نوزادان از فرم اطلاعات فردی به انضمام پروندة پزشکی نوزادان استفاده شد. بهمنظور بررسی وضعیت بازتابی نوزادان زودرس، از مقیاس ارزیابی رفتاری نوزادان (NBAS) ۱ ویراست چهارم استفاده شد که توسط برازلتون و نوگنت ۲ طراحی شده است. این آزمون از جمله آزمونهای پیشگو و بسیار حساس در زمینه نوزادان است که آزمونگر را قادر میسازد از همان روز اول، جنبههای مختلف رفتاری نوزاد را بررسی کند.
آیتمهای آن عبارتاند از: خوگیری، تعامل اجتماعی، سیستم حرکتی، تنظیم حالت، سازماندهی حالت، سیستم خودمختار، خنده، آیتمهای مکمل و بازتابها. هر آیتم جنبه خاصی از رفتار را میسنجد و بهصورت مجزا و مستقل از سایر بخشها گزارش میشود. NBAS دارای روایی بالا و پایایی متوسط و رو به پایین است. هرچند، بهدلیل اینکه مشخصه دوران شیرخوارگی تغییرات سریع در سیستم فیزیکی، فیزیولوژیکی و رفتاری است، بنابراین سؤال در مورد پایایی این آزمون سؤال مناسبی نبوده و پایین بودن تقریبی پایایی این آزمون نشان دهندة نقص در این آزمون نیست، بلکه بیانگر حساس بودن بسیار زیاد این آزمون به تغییرات است (۲).
این آزمون در مورد نوزادان طبیعی و در معرض خطر تا دو ماه پس از تولد کاربرد دارد (۶). در این پژوهش، تنها از آیتم بازتاب آزمون مذکور استفاده شد. در آزمون NBAS، به تلاش نوزاد در هر بازتاب، چهار نمره میتواند تعلق گیرد: نمرة صفر: زمانیکه نوزاد با وجود چندین مرتبه تلاش، قادر به نشان دادن بازتاب نباشد؛ نمرة ۱: پاسخ کمتر از حد طبیعی نشان دهد؛ نمرة ۲: پاسخ طبیعی نشان دهد؛ نمرة ۳: پاسخ فراتر از حد طبیعی نشان دهد.
بازتابهای آزمون NBAS عبارتاند از: چنگ زدن کف پایی، بابینسکی، تونوس عضلانی مچ پا، جستوجو، مکیدن، برآمدگی پیشانی میان دو ابرو (گلابلا)، حرکات پاسیو بازوها و پاها، چنگ زدن کف دستی، قرار گرفتن در فضا، ایستادن، راه رفتن، سینهخیز رفتن، خمیدگی (در هم فرورفتگی)، چرخش سر و چشمها در جهت انقباض، حرکت غیرارادی کرة چشم (نیستاگموس)، انقباض نامتقارن گردن، مورو. مجموع نمرههای بهدستآمده از این بازتابها بهعنوان نمرة کلی نوزاد در بخش بازتاب، محسوب میشود (۶).
روش اجرای پژوهش
پس از مطالعه کامل فرم رضایت آگاهانه و امضای آن توسط مادران، تکنیک لمسی حرکتی تحقیق حاضر بر روی هر یک از نوزادان توسط محقق اجرا شد. سپس از مادران خواسته شد تا بهمنظور اجرای صحیح تکنیک، آن را در حضور محقق اجرا کنند. به مادران تأکید شد که تحریکات را در سه نوبت در روز و هر بار به مدت ۲۰ دقیقه و ۳۰ تا ۴۵ دقیقه بعد از شیردهی و تعویض نوزاد، در صبح، ظهر و عصر تا پایان ۴۰ هفتگی نوزادشان انجام دهند.
برای چرب کردن دستها، یک شیشه روغن بادام در اختیار مادران قرار داده شد تا قبل از ماساژ از آن استفاده کنند. مداخله در سه مرحله و در مجموع به مدت ۲۰ دقیقه انجام میگرفت. این مراحل شامل دو مرحله لمس (مرحله اول و سوم) و یک مرحله تحریک حرکتی (مرحله دوم) بود که در ذیل آمده است.
مرحله اول: تحریک لمسی (به مدت هشت دقیقه): در این مرحله نوزاد در حالت خوابیده به پهلوی راست قرار گرفته، شش حرکت لمسی با فشار متوسط، هر یک به مدت ۱۰ ثانیه در هر یک از سطوح زیر با کف انگشتان دست انجام میگرفت: سر؛ از پیشانی به سمت قله سر و گردن و برگشت دوباره به طرف قله سر و پیشانی. شانه و دست چپ؛ از پایین پشت گردن در طول شانه، بازو، ساعد، نوک انگشتان و برعکس. پشت؛ از بالای پشت به سمت پایین تا باسن و برعکس (بدون لمس در ناحیه ستون فقرات).
پای چپ؛ حرکت دست از باسن به سمت پشت پا، به سمت کف پاها و برعکس. سپس نوزاد به حالت خوابیده به پهلوی چپ قرار گرفته، شش حرکت لمسی با فشار متوسط، هر یک به مدت ۱۰ ثانیه در هر یک از سطوح سر، شانه و دست راست، پشت و پای راست با کف انگشت دست انجام میگرفت.
مرحله دوم: تحریک حرکتی (به مدت چهار دقیقه): در این مرحله نوزاد در وضعیت خوابیده به پشت قرار گرفته و شش حرکت فلکشن و اکستنشن (هر حرکت ۱۰ ثانیه) در هر یک از اندامها بهترتیب بازوی راست، بازوی چپ، پای راست، پای چپ انجام میگرفت.
مرحلهسوم: تحریک لمسی (به مدت هشت دقیقه): در این مرحله نوزاد مجدداً به حالت خوابیده به پهلوی راست قرار گرفته، شش حرکت لمسی با فشار متوسط هر یک به مدت ۱۰ ثانیه با کف دست در هر یک از سطوح سر، شانه، دست چپ، و سپس در حالت خوابیده به پهلوی چپ نوزاد شش حرکت لمسی بر روی هر یک از سطوح سر، شانه و دست راست، پشت و پای راست طبق روش مرحله اول انجام میگرفت (۱۴).
پیش از شروع مداخله، بازتابهای نوزادان زودرس هر دو گروه تجربی و کنترل ارزیابی شد. سپس، مداخله مذکور تا اتمام کامل سن بارداری (۴۰ هفتگی) در مورد هر نوزاد، توسط مادر صورت گرفت. پس از آن، بازتابهای هر دو گروه از نوزادان، مجدداً توسط محقق در پایان ۴۰ هفتگی اندازهگیری شد.
روش آماری
بهمنظور بررسی و تحلیل آماری دادههای خام بهدستآمده، از آمار توصیفی شاخصهای مرکزی و پراکندگی و همچنین آمار استنباطی استفاده شد. در ضمن، برای بررسی نرمال بودن توزیع دادهها از آزمون کولموگروف-اسمیرنوف (K-S) و برای اطمینان از همگنی واریانسها از آزمون لوین استفاده شد. در این تحقیق از آزمون مجذور کای، t مستقل و تحلیل واریانس مختلط استفاده شد. تجزیهوتحلیل دادهها با نرمافزار آماری SPSS نسخه ۲۰ انجام گرفت.
یافتههای پژوهش
نتایج بررسیهای بهعملآمده از ویژگیهای جمعیتشناختی آزمودنیها بیانگر این بود که بین جنسیت نوزادان، سن مادر، تحصیلات مادر، تحصیلات پدر، شغل مادر، شغل پدر و وضعیت اقتصادی دو گروه تفاوت معناداری وجود نداشت (جدول ۱).
همچنین، نوزادان دو گروه قبل از ورود به مطالعه در شاخصهای نمرة آپگار دقیقه اول و پنجم، سن جنینی، سن تقویمی، وزن و قد با یکدیگر تفاوت آماری معناداری نداشتند (جدول ۲).
در ابتدا، قبل از شروع مداخله با استفاده از آزمون NBAS، بازتابهای نوزادان زودرس هر دو گروه ارزیابی شد که نتایج حاکی از عدم تفاوت معنادار بازتابهای نوزادان مورد مطالعه بود (۳۶/۰P=، ۹۲/۰. (t= ضمن اینکه میانگین و انحراف استاندارد نمرههای بازتابهای نوزادان زودرس هر دو گروه در پیشآزمون و پسآزمون در جدول ۳ آمده است. سپس بهمنظور بررسی تفاوت بازتابهای نوزادان زودرس گروههای تحت مطالعه، از آزمون تحلیل واریانس مختلط استفاده شد که نتایج آن در جدول ۴ آمده است.
همانگونهکه در جدول ۴ آمده است، اثر عامل بینگروهی (مداخله) بر بازتابهای نوزادان زودرس معنادار نیست (۱۶۹/۰P=، ۹۶/۱)= ۳۸ و ۱. (F(بهعبارت دیگر، تفاوت معناداری در بازتابهای نوزادان زودرس بهواسطه مداخله ایجاد نشده است. ضمن اینکه، در بررسی تفاوتهای درونگروهی، دیگر نتایج جدول ۴ حاکی از آن است که با گذشت زمان، بازتابهای نوزادان زودرس هم در گروه تجربی و هم در گروه کنترل بهطور معناداری بهبود یافته است (۰۰۰۱/۰P=، ۱۳/۴۳)= ۳۸ و ۱. (F(علاوهبر این، عدم معناداری تعامل زمان در گروه حاکی از آن است که تحریکات لمسیحرکتی تا اتمام دورة مداخله، بر بازتابهای نوزادان گروه تجربی و نیز گروه کنترل تأثیر معناداری نداشته است.
بحث و نتیجهگیری
نتایج نشان داد که بازتابهای نوزادان گروه تجربی نسبت به گروه کنترل افزایش داشت، اما این افزایش معنادار نبود. نتایج این بخش از تحقیق حاضر تا حدودی با نتیجه تحقیق عسکری گچوسنگی، علیآبادی و تقیزاده (۱۳۹۱) همراستات. در این تحقیق، آنها به بررسی تأثیر تحریکات لمسیحرکتی بر وضعیت بازتابی نوزادان کموزن بستری در بخش مراقبتهای ویژة بیمارستان شهید اکبرآبادی تهران پرداختند.
۴۰ نوزاد بهصورت هدفمند انتخاب و بهطور تصادفی به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. مداخله به مدت ۱۰ روز، روزانه ۳ مرتبه ۱۵ دقیقهای انجام گرفت. وضعیت بازتابی تمامی نوزادان در روز اول و دهم توسط آزمون رفتاری برازلتون ارزیابی شد. نتایج نشاندهندة عدم تفاوت معنادار بازتابهای نوزادان کموزن دو گروه، پس از ۱۰ روز بود.
این محققان بیان داشتند که ظاهراً مداخله کوتاهمدت تأثیری در وضعیت بازتابی نوزادان کموزن در روزهای اول زندگی ندارد (۴). علاوهبر این، در پژوهش ماتائی و همکاران (۲۰۰۱)، ۴۸ نوزاد زودرس به مدت ۵ روز توسط درمانگر و سپس توسط مادرانشان تا اتمام سن جنینی در منزل ماساژ داده شدند. بازتابهای نوزادان دو گروه در شروع مطالعه، ۷ تا ۱۰ روزگی و سپس در اتمام مداخله ارزیابی شد.
نتایج نشان داد که تفاوت آماری معناداری بین بازتابهای نوزادان دو گروه در هیچیک از سه زمانِ ارزیابی، مشاهده نشد (۱۸). از سویی، نتایج پژوهش سانارتی و همکاران (۲۰۱۰) با نتیجه این بخش از تحقیق حاضر همخوانی ندارد. آنها با مداخله تحریکات لمسیحرکتی به مدت ۱۰ روز بر روی نوزادان ترم، بیان داشتند که در بازتابهای نوزادان دو گروه، تفاوت معناداری مشاهده شده است (۲۲).
یکی از دلایل احتمالی همراستا نبودن نتایج تحقیق سانارتی و همکارانش با مطالعه حاضر، نوع آزمودنیهاست، زیرا آزمودنیهای آنان، نوزادانی کامل بودند، درحالیکه در این مطالعه، نوزادان دارای میانگین سن جنینی ۳۴ تا ۳۵ هفته بودند و زودرس اطلاق میشدند. ازاینرو بالاتر بودن سن نوزادان، وضعیت بهتری را برای نشان دادن بازتابهای آنان فراهم میسازد.
بهطور کلی، مطالعات بسیار کمی در مورد تأثیر ماساژ یا تحریکات لمسیحرکتی بر وضعیت بازتابی نوزادان زودرس انجام گرفته است. همانطورکه میدانیم، بازتاب، عبارت است از یک حرکت فعال خودکار یا غیرارادی دستگاه عصبی مرکزی که در اثر تحریک صورت میگیرد. رشد بازتاب در واقع نشاندهندة مقدار رشد و سطح تکامل دستگاه عصبی مرکزی است. شایان ذکر است دستگاه عصبی مرکزی از مغز و نخاع تشکیل شده است. اولین مرحله از رشد بازتابی مربوط به رشد بازتابهای اولیه است که در این زمان، بازتابهای سطوح نخاع و ساقه مغز غالباند (۱۳) و حرکات نوزاد از طریق مناطق زیر قشری سیستم عصبی کنترل میشود.
از سویی، تغییر در سطح کنترل حرکتی، عاملی وابسته به رسش و بلوغ سیستم عصبی است و کمتر در پاسخ به دروندادهای محیطی تغییر میکند (۹). ازاینرو، بهنظر میرسد مداخله لمسیحرکتی در طول مدت زمان مدنظر تحقیق حاضر نتوانسته تغییر معناداری در وضعیت بازتابی نوزادان دو گروه ایجاد کند که نتایج تحقیق کولب، گیب و رابینسون ۱ (۲۰۰۳) نیز مؤید همین موضوع است.
در این تحقیق که با عنوان » شکلپذیری مغز و رفتار«صورت گرفت، نوزادان حیوانات را در سه هفته اول زندگی، به مدت ۴۵ دقیقه توسط قلممویی کوچک مورد تحریکات لمسی قرار دادند (روزی سه بار و هر بار ۱۵ دقیقه). نوزادان حیواناتی که مورد تحریکات لمسی قرار گرفتند، کاهش تراکم نخاعی را در انتهای مداخله تجربه کردند (۱۶).
این محققان بیان داشتند که ظاهراً شکلپذیری عصبی از تجارب پیش از تولد بیشتر از تجارب پس از تولد تأثیر میپذیرد. نتایج نشان داد این کار موجب افزایش مهارتهای حرکتی و شناختی آنان در دورة بزرگسالی شد. اما بررسیهای کالبدشکافی حاکی از کاهش تراکم نخاعی بود و تغییری در طول دندریت در نورونهای قشر مغزی دیده نشد. در ادامه و در رابطه با تجارب پیش از تولد، این سؤال مطرح شد که آیا تجارب پیش از تولد میتواند چند ماه بعد، یعنی در دوران بزرگسالی، تغییری در ساختار مغز بهوجود آورد؟
در این مورد پاسخ بلی بود. برای مثال، موشهایی که هنگام بارداری در محیط پیچیده بودند، افزایش در فضای سیناپسی نورونهای قشر مغزی نوزادان آنها در سن بزرگسالی مشاهده شد. اگرچه تشخیص اینکه چگونه تجارب پیش از تولد میتواند بر رشد مغز اثرگذار باشد دشوار است، اما بهنظر میرسد برخی پاسخهای شیمیایی از طریق هورمونها، توسط مادر از جفت عبور کنند و پیامهای ژنتیکی مربوط به رشد مغز را تغییر دهند (۱۶).
میتوان گفت که تجربه، عاملی مهم در رشد مغز بهشمار میآید. تجاربی همچون لمس کردن میتواند شکلپذیری مغز و رفتار را تغییر دهد و اینگونه تجارب از تعدیلکنندههای قوی رشد مغزند، اما بنا بر نظر کولب و همکاران (۲۰۰۳، ۲۰۰۰) مسئله حائز اهمیت این است که تجربه پیش از تولد نیز عاملی مؤثر در رشد مغز بهشمار میآید (۱۶، ۱۵).
از آنجا که در تحقیق حاضر برخی عوامل پیش از تولد مانند فعالیتهای مادر حین بارداری، شعر و قصه خواندن برای جنین و… در نظر گرفته نشده بود، ازاینرو احتمال میرود این عوامل نیز بر رشد مغز نوزادان دو گروه اثرگذار بوده و همین امر، تفاوتهای دو گروه را کمرنگ جلوه داده است. در پایان پیشنهاد میشود تا نوع مداخلات صورتگرفته روی نوزادان، مدت زمان پژوهش و نوع آزمودنیها در پژوهشهای آتی تغییر کند و تأثیرات آن بررسی شود.
مقاله اصلی را در اینجا بخوانید.